تحولات منطقه

صبح شنبه نوزدهمین روز مهرماه است و پیکر استاد محمد رضا شجریان قرار است با حضور هزاران نفر از علاقمندان به این استاد بی بدیل در جوار حکیم توس و در همسایگی دوست شاعرش مهدی اخوان ثالث در خاک آرام بگیرد.

به طاقتی که ندارم کدام بار کشم؟
زمان مطالعه: ۳ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، از صبح زود مسیر منتهی به آرامگاه حکیم فرزانه توس پر از آدم هایی است که سواره و پیاده می آیند تا با استاد خدا حافظی کنند و چه خدا حافظی غریبی.  فاصله ی زیادی مانده به بنای هارونیه، بر اثر ترافیک و راه بندان هایی که ایجاد شده است، ماشین را پارک می کنیم و باقی راه را پیاده می رویم.

در جلوخان آرامگاه فردوسی تعداد زیادی صندلی چیده اند که پر شده اند و از تلویزیون هایی که در چند نقطه کار گذاشته شده است، تصاویر خاکسپاری استاد در محوطه ی اصلی، پخش می شود چون درب های ورودی به محوطه اصلی آرامگاه بسته شده است و تنها خانواده استاد، تعدادی از دوستان نزدیک استاد که از تهران خود را به مشهد رسانده‌اند و برخی مسولان مراسم خاکسپاری را همراهی می کنند.   بیرون مملو از آدم هایی است که از راه های دور و نزدیک خودشان را به آرامگاه فردوسی رسانده اند.

همه تیپ آدم را می توان یافت از نوجوانانی که با دیدن آنها یاد نوجوانی خودم و عشقم به استاد می افتم تا آدمهای سن و سال گذشته ای که مویی سفید کرده اند و نشان می دهد سال ها با آثار استاد خاطره دارند. مرد و زن دوست دار استاد آمده اند تا شنبه خود را با خداحافظی با استاد شروع کنند و چه روز غم انگیزی است. از بلندگو هایی که برای مراسم پیش‌بینی شده است، ربنای استاد پخش می شود همان ربّنایی که سالهای سال است خیلی ها را تا آسمان ها پرواز داده است. همان ربنایی که سالهای سال است نمکِ سفره‌های افطار اهل ایمان شده است، همان ربنایی که حتی اگر انسان دینداری هم نباشی، با شنیدن آن دلت می لرزد و کشیده می شوی سوی آسمانها، سوی خداوند.

جمعیت لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر می‌شود و نوبت می رسد به پخش یکی از خاطره انگیزترین کارهای استاد یعنی  تصنیف شب، سکوت، کویر. صدای استاد که پخش می‌شود و میخواند: «ببار ای بارون ببار با دلم گریه کن خون ببار...» خیلی‌ها را می بینم که گریه میکنند. برای خودم خاطره آن روزهایی زنده می شود که کاست شب، سکوت، کویر با کمانچه بی نظیر کیهان کلهر، قوشمه جان نواز علی آبچوری، دوتار روح نواز زنده یاد حاج قربان سلیمانی و با صدای ماندگار محمدرضا شجریان به بازار آمد و چه لذتی داشت شنیدن آن اثر با شعری از علی معلم.

 مراسم تدفین که تمام میشود حمید رضا نور بخش از شاگردان استاد و مدیر عامل خانه موسیقی از استاد سخن می گوید: شجریان فراتر از آواز و هنر ایران بود و بر تارک تاریخ خواهد ایستاد، فکر نمی‌کردم به این زودی‌ها بزرگمرد تاریخ هنر و موسیقی ایران در این مکان آرام گیرد.

او ادامه می دهد: در جهان روزی به نام موسیقی ثبت شده و چه مناسبتی بهتر از اول مهر ماه زادروز استاد شجریان برای نامگذاری روز موسیقی لذا از مسوولان تقاضا داریم این روز را به عنوان روز موسیقی اعلام کنند. علی اکبر شکارچی کمانچه نواز نام آشنا با نوای حزن انگیز لری در رفتن استاد مویه می کند و در ادامه داریوش پیرنیاکان مردی که بیش از یک دهه در اجرای برخی از کنسرت ها و خلق آلبوم ها با استاد همراه بوده است درباره خرد در زندگی استاد سخن می گوید.

او البته این گلایه را هم مطرح می کند: در کشورهای بزرگ زمانی خواننده‌ای به این عظمت از دنیا می‌رود عزای عمومی اعلام می‌کنند، چرا برای برای فوت شجریان عزای عمومی اعلام نشد؟ باید برای شجریان عزای عمومی اعلام می‌شد، چرا که شجریان متعلق به تمام مردم ایران و دنیاست؛ پس امیدوارم در سالگرد شجریان این اتفاق رخ بدهد و آن روز عزای عمومی اعلام شود.

او همچنین پیشنهاد می دهد روز تولد شجریان را روز شجریان نامگذاری کنند و از این به بعد دربزرگداشت‌هایی که برای هنرمندان گرفته می شود، آلبوم‌ها و کتاب‌هایی که منتخب می‌شوند تندیس شجریان به برگزیدگان اهدا شود. پایان برنامه حرف های همایون شجریان است که مردم  برای شنیدن حرف هایش انتظار می کشند.

همایون حرف هایش را با مصرع معروف "دست طبیعت گل  باغ مرا مچین" از تصنیف ماندگار مرغ سحر شروع می کند و با بغض می گوید: هزاردستان موسیقی را به دست طبیعت سپردیم، به آغوش خاک. مردمی که تشریف آوردید؛ ما اعتبارمان را از شما میگیریم. ما آرامشان را از شما میگیریم. ممنون که آمدید. معذرت می‌خواهم اگر امکان نبود که میلیون‌ها نفر پدر را با دست خودشان به خاک بسپارند. من دستان شما را می‌بوسم. تنها آرزویم این است که همیشه سلامت، برقرار، پر از عشق و پیروز باشید همانطور که پدر برای شما می‌خواستند.

روز شنبه  به ظهر دارد می رسد و ما در راه برگشت از مزار فردوسی بزرگ و وداع گفته با خسرو آواز ایران در فراغش زمزمه می کنم :

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم

به طاقتی که ندارم کدام بار کشم؟

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.